نوشته اصلی توسط
aliehsan
سلام پسری هستم تقریبا بیست ساله.
کار بسیار خوبی دارم توی حوزه برنامه نویسی و درآمد مناسبی هم دارم.
مشکلاتی که میخوام مطرح کنم بابتش مشاوره هم رفتم اما نتیجه نگرفتم الآنم واقعاً نمیدونم چرا اینجا دارم اینارو می گم اما موضوع از این قراره.
سال پیش از یکی از اقوام دورمون که بیشتر از پنج بار ندیده بودنش خوشم میویمد. اما خب کسی نمی دونست و توی فکر ازدواج باهاش بودم تا اینکه دیدم ازدواج کرده و رفت. منم تا به حال دوست دختر نداشتم و نه عاشق کسی بودم واسه همین به راحتی از این موضوع گذشتم.
مسائلی که این روزا درگیرشم اول از همه خشم بسیار زیاد هست. به طوری که لحظه شماری می کنم یکی توی خیابان بیاد یه چیزی بگه تا من بپرم بهش و دعوامون بشه البته این حالت اصلا داخل خونه جریان نداره و حتی پیش هم نیومده اما خشمش روی ذهنم هست.
نمیدونم دلیلش چی هست اما واقعیت اینه دیگه دارم دیوونه میشم از دست افکار خوشنت آمیزی که توی ذهنمه.
دوم انزجار بیش از حد از مردمه. زمان بسیار زیادی هست که از مردم خوشم نمیاد اما به تازگی این حس به نفرت تبدیل شده. دیگه از مرگ و مردن مردم بابت کرونا و اینا ناراحت نمیشم. حتی دو روز پیش خبر مرگ یکی از دوستانم رو شنیدم و باز ناراحت نشدم حتی خندم گرفت چون پارکور باز بود و سر حرکت زدن مرد.
دیگه ارتباط صمیمانهای با دو تا دوستی هم که واسم موندن ندارم.
همچنین نسبت به همه چیز و همه کس و هر انفاقی بی تفاوت شدم. احساس می کنم دیگه هیچ چیز نمیتونه خوشحالم کنه. و به طور کلی افسرده شدم.
-------
تازگی ها هم همکاران سر کار یا توی خونه حرفایی میزنن که خندم میگیره از اینکه من مثالا کاری رو انجام ندادم و یادم نمیاد اما در واقع انجام دادم.
مثالا چند ماه پیش یکی از همکاران گفت عجب آهنگی ریختی برام از فریدون فروغی بعد من گفتم اصلان نمیشناسمش بعد گفت دیوونه خودت دیروز واسم واتساپ فرستادی اسمشم تنها ترین عاشق بود.
یه نگاه انداختم واتساپ دیدم بله یه آهنگ از فریدون فروغی واسش ریختم اونم درحالی که اصلا اونموق نمی شناختمش بعد که دقت کردم دیدم این آهنگ توی بیشترین پخش گوشیم بود اونم درحالی که یه ذره هم ازش نشنیده بودم.
مواردی مانند بالا از کمی قبل تر وجود داشت اما حالا دیگه به کرار تکرار میشه به طوریکه که همش به این فکر میکنم چه کاری انجام دادم چه کاری انجام ندادم .
ذهنم اونقدر درگیر خیالپردازی هستش و اونقدر واقعی هستن افکارم که گاهی فراموش میکنم چی واقعی هست و چی خیال.
خلاصه بگم الان توی حالتی هستم که خوبه منظور کار و اینا اما واقعا دیگه دارم رد میدم و نمیدونم چیکار کنم. مشاوره رفتم اما متأسفانه هیچ نتیجه ای نگرفتم.